باستان شناس (SKorea.ir)

تاریخ امپراطوری کره

باستان شناس (SKorea.ir)

تاریخ امپراطوری کره

مشخصات بلاگ
باستان شناس (SKorea.ir)

تاریخ امپراطوری کره...
History of Korea
한국의 역사
تمام مطالب درحال انتقال به Skorea.ir هستند.

-کلماتی که "Highlight زرد رنگ" دارند، دارای لینک مطلب هستند!

instagram: iamamir_nm

باشد که نوشته هایم بماند برای آیندگان

نویسنده

۳۰ مطلب با موضوع «امپراطوری گوگوریو» ثبت شده است

امپراطور سیندائه وانگ (گوباکجو)(179-165 م)؛

تاریخ، «گو باکجو» را برادر ناتنی امپراطور «چادائه وانگ» می داند. پس از قدرت گرفتن چادائه، وی شروع به آزار و اذیت کردن برادر کوچکش پرداخت. گوباکجو مدام تحت بازداشت خانگی بود. سرانجام باکجو از پایتخت، "گانگ نائی"، گریخت و به کوهستان رفت و در آنجا زندگی می کرد. بعد از کودتای سال 165 م، «میونگ نیم داپ بو»(وزیر دربار) به محل سکونت باکجو رفت و شخصا از او درخواست نمود به پایتخت برگردد و برتخت بنشیند. گوباکجو که در آن موقع 77 ساله بود. او پذیرفت و با نام امپراطور «سیدائه وانگ» بر تخت نشست.

امپراطور سیدائه وانگ برای تثبیت امور دربار مقام وزارت اعظم را به میونگ نیم داپ بو سپرد و از خانواده چادائه نیز حمایت کرد.

در سال 169م، ارتش "هان" به مرزهای "گوگوریو" یورش برد. این حملات تا سال 172 م ادامه داشت تا اینکه امپراطور سیدائه قوای گوگوریو را برای مقابله با آنان اعزام کرد. گوگوریو با قبیله "شیانبی" معاهده ای برای متحد شدن علیه هان امضا کرد اما این اتحاد کاری از پیش نبرد. سرانجام در سال 172 م در آخرین حمله ارتش هان به گوگوریو، قوای ارتش گوگوریو توانست در "جواوون"، ارتش هان را شکست دهد. به دنبال آن، ارتش هان عقب نشینی کرد.

در سال 176 میلادی، او دومین پسرش «گو نام مو» را به عنوان ولیعهد معرفی کرد.

در سال 179 م امپراطور سیدائه در سن 91 سالگی از دنیا رفت.

  • amir nm

امپراطور چادائه وانگ(گوسوسونگ) (165-146 م)؛

بنابر روایات کتاب "سامگوک ساگی"، مرگ «تائجو وانگ»، حکومت را به برادر کوچکتر وی «گو سوسونگ» سپرد. بعضی منابع می گویند تائجو در سال 146 م از سلطنت کناره گیری کرد و سوسونگ را به جای خود بر تخت نشاند. به هر حال گوسوسونگ در سال 146م با نام سلطنتی «چادائه وانگ» بر تخت نشست.

او نیز همانند موبون فردی دمدمی مزاج بود و فقط در جهت منافع خویش کار می کرد. دو تن از وزرای دربار به نام های «یوبو» و «گوبوک جانگ»، همواره از به قدرت رسیدن چادائه می هراسیدند و پس از امپراطور شدن وی نیز قصر را ترک کردند.

چادائه در سال 149 م در پی یک شورش که توسط برادرانش چیده شده بود، دوتن از برادرانش را اعدام کرد و یکی از برادرانش را به خودکشی محکوم کرد. جوان ترین برادرش «گو باکجو» را نیز مدام آزار و اذیت می نمود. در دوران حکومت چادائه چند بلای طبیعی بر "گوگوریو" نازل شد.

امپراطور چادائه وانگ سرانجام در سال 165 م طی یک کودتا که توسط وزیر دربار «میونگ نیم داپ بو» شکل گرفت، کشته شد.

  • amir nm

امپراطور تائجو وانگ(گوگونگ) (146-53 م)؛

قتل امپراطور «موبون وانگ»، باعث شد دربار ولیعهد و فرزند وی «هائی هایک» را به رسمیت نشناسد و مجلس موسسان امپراطوری تصمیم گرفت، عالیجناب «جائی سا» را که مسن ترین وزیر دربار بود بر تخت پرنده سه پا بنشاند.

جائی سا که به علت کهولت سن نمی توانست حکومت را به دست بگیرد، پیشنهاد کرد پسرش «گو گونگ» تحت نیابت امپراطوریس بیوه موبون بر تخت بنشیند تا هم شورشیان راضی شوند و هم رضایت خاندان امپراطور مقتول جلب شود.

سلسله امپراطوری از نسل امپراطور دانگمیونگ(جومونگ)، به نسلی دیگر منتقل شد!

گوگونگ امپراطور هفت ساله " گوگوریو " در سال 53 م با نام «تائجو وانگ» بر تخت نشست. او در سال ابتدایی حکومتش تحت تحریکات امپراطوریس، قبایل پنج گانه "جولبون" را به عنوان ایالات پنج گانه معرفی کرد. هر یک از این ایالات تحت نظر یک فرماندار بود و به صورت مستقل اداره می شد.

امپراطور تائجو در سال 56 م، ایالات شرقی "اوکجه" را تصرف کرد و برای انجام امور حکومتی در مرکز، افرادی را از تمام کشور جذب نمود و برای قدرتمند کردن نظارت خانواده سلطنتی در سرتاسر کشور، شروع به سفر کرد(به سفر، قطر کرد! laugh)

امپراطور تائجو چندبار به نبرد با "امپراطوری هان" پرداخت و راه تجاری بین هان و "لی لانگ" را که از قبایل نوپا بود، بست.

تائجو در سال 55م، دستور داد در مرز "لیودونگ" استحکامات نظامی بسازند. سپس حملاتی مکرر به مرزهای هان انجام داد. ولی با حملات هان، لیودونگ به تصرف هان درآمد.

او در سال 122م، با "متحدین ماهان" و قبیله "یه مائیک" معاهده صلحی امضا کرد و با آنان برای فتح لیودونگ متحد شد. سرانجام بعد از سالها، در سال 146 م در پی حملات قوای متحد گوگوریو-ماهان و یه مائیک، لیودونگ فتح شد.

در همان سال امپراطور تائجو وانگ در سن 119 سالگی پس از 93 سال حکومت از دنیا رفت. تاریخ او را دومین پادشاه پیر می داند

  • amir nm

امپراطور موبون وانگ(هائی یو) (53–48 م)؛

پس از مرگ امپراطور«مینجانگ»، «هائی یو» برادرزاده و ولیعهد وی حاکم " گوگوریو" شد و به امپراطور «موبون وانگ» ملقب گشت.

هائی یو فرزند « امپراطور دائموسین» بود!

تاریخ او را فردی خود رای و مستبد می داند. او با اقدامات بی پروایانه خود بارها شورش های در میان مردم برانگیخت. موبون در سال 49 م به امپراطوری هان لشکرکشی کرد، اما طولی نکشید که ارتش را بازخواند و با دشمن دیرینه گوگوریو پیمان صلحی امضا کرد. اقدامات نابخردانه موبون وانگ موجب شد تا در سال 53 م یکی از وزیران دربار به نام «دورو» هوادارانی را جمع کرده و او را از تخت به زیر بکشاند. در پی این کودتا موبون کشته شد و در منطقه ای به نام "موبون وون" دفن گشت.

  • amir nm

امپراطور مینجانگ وانگ(هائی سائک جو) (48-44 م)؛

ولیعهد «امپراطور دائموسین»، شاهزاده «هودونگ»، پیش از پدرش کشته شد. دائموسین هم پسر کوچکش «هائی یو» را به عنوان ولیعهد معرفی نمود. هنگام مرگ دائموسین، هائی یو بسیار جوان بود و به همین دلیل حکومت به عمویش، عالیجناب «هائی سائک جو» رسید. سائک جو در سال 44 م با نام امپراطور «مینجانگ وانگ» بر تخت نشست. گرچه دوران فرمانروایی مینجانگ طولانی نبود، اما او توانست از نبرد های نظامی اجتناب کند و آرامش را در بیشتر امپراطوری حفظ کند.

از دوران حکومت او با چند حادثه ناگوار طبیعی یاد شده است.

در دومین سال حکومت مینجانگ، سیلی در استان های شرقی رخ داد که موجب شد تا تعدادی از مردم خانه های خود را از دست بدهند و دچار قحطی شوند. با دیدن این وضعیت، مینجانگ دستور داد تا انبار های غذا را باز کنند و مواد غذاییرا به طور مساوی در میان مردم پخش کنند.

مینجانگ در سال 48 م پس از پایان یافتن قحطی برای مدتی از سیاست کناره گرفت. او در غرب " گوگوریو" غاری سنگی ساخت که پس از شکار در جنگل های انبوه در آن استراحت می کرد. مینجانگ در همان سال از دنیا رفت و در همان غار سنگیش دفن شد. آن غار نیز به "مینجانگ وون" معروف گشت.

  • amir nm

"شاهزاده هودونگ"

 

خطه " ناکرانگ " یا " نانگ نانگ "، پایتخت اولیه "چوسان قدیم" بود. پس از سقوط چوسان این خطه به دست "امپراطوری هان" افتاد، با این حال تعداد زیادی از فرماندهان چوسان به خدمت هان درآمدند که یکی از آنها «چویی ری» بود که فرماندهی خطه ناکرانگ را برعهده داشت. چویی ری دو زن به نام های «موهاسو» و «جاشیل» داشت. پس از مدتی هر دو حامله شدند، اما پیش از آنکه بچه ها متولد شوند، منجم دربار هان به امپراطور «وودی» خبر داد که هر دو نوزاد دختر هستند.(سونوگرافی هان؛ طرف قرار داد با بیمه های چوسان قدیم و ثامن الحجج) و باید هردو دختر کشته شوند زیرا یکی از آنها در آینده علیه امپراطوری هان شورش می کند.

وقتی که هر دو نوزاد متولد شدند مشخص شد که هر دو دخترند. اما جاشیل که زودتر زاییده بود اعلام کرد که فرزندش پسر است!(به دروغ و ترسی که داشته) سپس نزد منجم دربار هان رفت و رشوه ای به او داد تا دهن منجم را ببندد. منجم نیز شبانگاه تیری آتشین به آسمان پرتاب کرد و مدعی شد که ستاره ای به زمین افتاده است، سپس گفت فط باید دختر بانو موهاسو کشته شود. از قضـــــــــا (یاد آقای همساده افتادم) موهاسو را مجبور کردند که دخترش را بکشد اما نوزاد پس از آنکه او را خفه کردند و در سینه اش خنجر فرو کردند، باز زنده شد.(surprise)(مرز های تخیل مورخ).

فرزند موهاسو، جامیونگ نام گرفت و فرزند جاشیل، لاهی.

 

" جامیونگ " (در سریال جامیونگ گو)

 

" لاهی " (در سریال جامیونگ گو)

 

در « گوگوریو» نیز پس از آنکه «امپراطور دائموسین» توانست مرزهای گوگوریو را باردیگر به اعتلا برساند، تصمیم گرفت به ناکرانگ رفته و طبل جامیونگ را از نزدیک ببیند.

طبل جامیونگ؛ بنا بر داستان های تاریخی کره، طبل جامیونگ، زمانی که «وانگ گئوم دانگون» در ناکرانگ حکومت می کرد به این سرزمین هدیه داده شد. این طبل در طول تاریخ از ناکرانگ در مقایل حملات دشمنانش محافظت نمود. طبل از بالا دارای مدخلی بود که در هنگام حمله دشمن، هرگاه شاهین سرخ رنگ ناکرانگ که در مرزها نگهبانی می داد، بدان داخل می شد، صدای سهمگینی ایجاد می کرد که علت آن پرواز خیل عظیم شاهین هایی بود که شاهین سرخ درون طبل می زایید.

«شاهزاده هودونگ» نیز که برای مسابقه شکار گوزن سفید به اوکجه رفته بود در آنجا با چویی ری فرماندار ناکرانگ روبه رو می شود و چوی ری از شاهزاده هودونگ دعوت می کند که به ناکرانگ سفری انجام دهد. هودونگ در ناکرانگ عاشق شاهدخت ناکرانگ می شود(حالا لاهی بوده یا جامیونگ رو ذکر نکرده!)

پس از آنکه دائموسین طبل جامیونگ را مشاهده کرد، تصمیم گرفت به هر نحوی شده برای تسخیر ناکرانگ، آن طبل را از بین ببرد. پس به پسرش هودونگ دستور داد که به ناکرانگ حمله کند اما باید اول فکری به حال طبل جامیونگ می کرد...

از قضا لاهی و جامیونگ دو دختر چویی ری فرماندار ناکرانگ که به تازگی فرمانداری را از امپراطوری هان مستقل کرده بود، عاشق هودونگ پسر دائموسین شدند.

هودونگ نیز از لاهی خواست، طبل جامیونگ را نابود کند تا بتوانند به راحتی ناکرانگ را فتح نمایند. لاهی که عشق به هودونگ کورش کرده بود، مخفیانه به معبد نگهداری طبل جامیونگ رفت و پس از کشتن محافظان، و یک مبارزه طولانی با خواهرش، جامیونگ، که راهب محافظ طبل بود، توانست جامیونگ را به قتل برساند سپس با شمشیر خود طبل جامیونگ را پاره کرد. در نتیجه قدرت این طبل از بین رفت و ارتش گوگوریو که در مرز منتظر این اتفاق بود با یورش به ناکرانگ، این خطه را به تصرف خود در آورد. لاهی نیز پس از جنگ، توسط سربازان وفادار ناکرانگ کشته شد و عشق او به هودونگ به افسانه تاریخی مبدل شد.(البته شاهزاده هودونگ برای مرگ لاهی بسیار ناراحت شد)

اما

جامیونگ با آن تیغ لاهی نمرد، او بازهم نجات یافت و سرانجام توانست به عشق خود هودونگ برسد، اما این عشق دوری نپایید و کمی بعد هودونگ کشته شد.

منابع تاریخی اظهار می‌کنند که همسر اول امپراطور دائموسین برای شاهزاده هودونگ که پسر همسر دوم پادشاه بود توطئه چید. زمانی که امپراطور دائموسین به هودونگ سوءظن پیدا کرد، شاهزاده هودونگ بدون هیچ علتی خودکشی کرد.!!(مگه میشه! حتما مخفیانه کشتنش!)
شاهزاده جامیونگ نیز برای ملت کره تبدیل به اسطوره ای فراموش نشدنی شد.

 

از روی افسانه جامیونگ، فیلم ها، درام ها، اجراهای باله و موسیقی های بسیاری ساخته می‌شود.

 

سرانجام پیشگویی « بانو سوریانگ»(پیشگوی اعظم گوگوریو) که به یوری فرمانروای وقت گوگوریو گفته بود پسرت موهیول(دائموسین) شوم است و موجب کشته شدن پدر و مادر و برادر و فرزند خود می شود، محقق شد!

پس از مرگ هودونگ و پس از آن مرگ امپراطور دائموسین در سال 44 میلادی، برادر امپراطور دائموسین(فرزند دیگر امپراطور یوری) امپراطور گوگوریو گشت.

  • amir nm

 

امپراطور دائموسین وانگ(هائی موهیول) (44-18 م) ؛

با مرگ «امپراطور یوری وانگ»، ولیعهد وی «هائی موهیول» برخلاف میل شورای موسسان امپراطوری بر تخت سلطنت نشست و لقب "دائموسین وانگ" را گرفت. موهیول شاهزاده دوم گوگوریو بود. وقتی او به دنیا آمد، پدرش یوری به تازگی از جنگ با «امپراطوری شین» بازگشته بود. با تولد وی، بانوی اعظم گوگوریو، «سوریانگ» نزد یوری آمده و از او خواست که موهیول را بکشد، او موهیول را فردی شوم دانست که موجب مرگ مادر، پدر، برادر و حتی فرزندش می شود.(عجب پیشگویی!!angel)

سپس سوریانگ در مقابل چشمان یوری خودکشی کرد، زیرا نتوانست مرگ آن نوزاد را ببیند. یوری از این پیشگویی سوریانگ ناراحت شد، اما بر اساس اعتقاداتش و با پخش شدن این خبر، مجبور شد در یک مراسم تشریفاتی ظاهرا موهیول را بکشد!(broken heart)

 

 

پس از فریب مردم در مراسم قربانی شدن نوزاد، یوری، موهیول را به پسرش «هیمیانگ» سپرد تا او را از "گانگ نائی" دور کند. هیمیانگ هم ، برادرش را به مقبره  «امپراطور دانگمیونگ» در جولبون برد و او را به راهب معبد سپرد. موهیول تا نوجوانی دیواره های مقبره را نقاشی می کرد.

سرانجام به دنبال وقایعی که در داستان امپراطور یوری آمد، موهیول مدتی به عنوان برده در خدمت «امپراطور تسو» امپراطور "بویو" در آمد. تسو از هویت موهیول خبر نداشت تا اینکه در جریان سفر یوری به بویو، هیمیانگ، برادر موهیول آن را دیده و شناخت و سعی در آزاد کردنش نمود. نهایتا پس از مرگ هیمیانگ، موهیول به عنوان ولیعهد گوگوریو مشخص گشت و پس از مرگ پدرش، یوری، زمام گوگوریو را به دست گرفت و لقب دائموسین وانگ را دریافت کرد.



امپراطور دائموسین حکومت مرکزی را قوی کرد و قلمرو گوگوریو را گسترش داد. او در سال 23 میلادی، به بهانه قتل امپراطور یوری توسط تسو، به بویو لشکرکشی کرد و پس از نبردی سخت با ارتش بویو، آنان را شکست داد و تا پایتخت بویو تعقیبشان کرد و موفق شد در دروازه بویو، سر تسو را از تنش جدا کند، با مرگ تسو، بویو ضمیمه گوگوریو گشت. سپس امپراطور دائموسین، «یانگ پو»، برادر تسو را به عنوان حاکم مستعمره بویو بر آن سرزمین گماشت.

امپراطور دائموسین، در سال 26 میلادی، "گااماگوک" و پس از آن "گوداگوک" را تصرف کرد.

در سال 28 میلادی در مقابل حملات سلسله شین ایستادگی کرد و آنان را از مرزهای گوگوریو عقب نشاند.

امپراطور دائموسین در سال 37 میلادی به دنبال وقایعی که در بخش «شاهزاده جامیونگ» خواهیم گفت، ناکرانگ را فتح نمود.


در خلال 26 سال سلطنت پر حادثه دائموسین، گوگوریو قوی تر شد و زمینه‌ای برای پادشاهان آینده برای گسترش بیشتر قدرت پادشاهی فراهم شد.

فتوحات امپراطور دائموسین حتی از پدربزرگش، امپراطور دانگمیونگ نیز بیشتر بود!

او سرانجام در سال 44 میلادی درگذشت و در "دائیسوچون وون" دفن گردید. پس از او برادرش «هائی سائک جو» که ولایت عهدی را بر عهده داشت به عنوان امپراطور تعیین شد.


----------------------------------------------------------------------------------

 


سلام سلام.به دوستداران تاریخ و فرهنگ کره! چطورید؟
خواستم با افتخار بهتون اعلام کنم که:


Skorea.ir افتتاح شد! "


اونجا رو خودم درست کردم و هدف از تاسیس اش محیا کردن محیطی خوشگل تر و جامع تر برای شما عزیزان است.

برخی از ویژگی های منحصر به فرد Skorea رو بهتون میگم که بدونید:

  • مطالب کامل تر نسبت به این وبلاگ
  • ویدیو های مختلف از سریال های تاریخی منتخب کره ای
  • بخش گالری عکس از تاریخ کره و سریال هاش
  • بخش مربوط به اطلاعیه های سفارت کره جنوبی در تهران
  • اطلاع رسانی در مورد مسابقات فرهنگی و علمی سفارت کره در تهران
  • و خیلی چیزهای دیگه :)

بذار از همه مهم تر رو اینجا بگم!

طرفداران Kpop و Kdrama کی اینجا داریم؟ معلومه خب، همه! بدوید بیاین Skorea که موسیقی و فیلم وسریال کره ای اونجا داریم :)


تا یادم نرفته بگم که اینستاگرام skorea رو هم دنبال کنید.

instagram.com/skorea.ir

  • amir nm

 

امپراطور یوری وانگ (هائی یوری) (19 ق م - 18 م)؛

گویوری پسر «امپراطور دانگمیونگ(جومونگ)» و بانو «یه سویا»، پس از مرگ پدرش زمامدار «گوگوریو» شد.

او با امپراطور شدن نام خاندان سلطنتی را که "گو" بود به "هائی" تغییر داد.

امپراطور یوری شخصی شجاع بود ولی مقتدر، نه!

او در ابتدای حکومت خود پایتخت را از "جولبون سئونگ" به "گانگ نائی" منتقل نمود.

یوری، امپراطوری عیاش و دائما به دنبال شکار و تفریح خود بود و به همین دلایل بود که «هیوبو» وزیر دربار که از نخستین یاران امپراطور دانگمیونگ بود از مقام خود استعفا داد.

سایر یاران وفادار امپراطور دانگمیونگ نیز کم کم از پیرامون یوری پراکنده شدند و تنها «اویی» و «بوبانو» تا پایان عمر به او خدمت کردند!

در سال 9میلادی به دنبال قدرت گرفتن "سلسله شین" و فتح "چانگ آن" توسط این سلسله، «وانگ مانگ» امپراطور شین، در همان سال به منظور اتحاد با کشور گوگوریو، سفیری را به گانگ نائی فرستاد اما یوری، نامه وی را پاره کرد و ارتش را به سمت "چانگ آن" حرکت داد._(frown)_

در جریان این نبردها، یوری مدت زیادی از پایتخت دور بود. همین غیبت طولانی یوری، رؤسای (بی شرف و نمک نشناس) قبایل «جولبون» را تحریک کرد تا امپراطور یوری را کشته و خودشان قدرت را بدست بگیرند. در همین حین رئیس قبیله بیریو که پیر رؤسا بود به طور مرموزانه ای خود را از نقشه کودتا کنار کشید(آدم محتاطی بود) اما سایر رؤسا با فرستادن سفیری همراه با مقادیری غلات و تجهیزات به اردوگاه یوری سعی داشتند امپراطور را در حالی که مشغول استراحت است به قتل برسانند. البته نقشه آنها تا حدودی انجام شد و خنجر سفیر سینه یوری را شکافت اما یوری (با حضور به موقع دکتر سمیعی) نجات پیدا کرد و زخمش به مرور خوب شد.

به دنبال ماجرای ترور یوری، رؤسای جولبون شایعاتی مبنی بر مرگ وی بر سر زبان ها انداختند.

 

 

«هائی هیمیانگ» پسر بزرگ یوری و ولیعهد وی که از شورش می هراسید، بزرگان گوگوریو و هواداران پدرش را فراخواند(یاد راب استارک می افتم) تا از شورش جلوگیری کند اما مدتی بعد ارتش رؤسای قبایل به بهانه انتخاب امپراطور جدید و نپذیرفتن ولیعهدی هائی هیمیانگ به سمت گانگ نائی حرکت کرد. در بحبوحه سقوط گانگ نائی، امپراطور یوری وانگ سررسید و با ارتش خود، قوای جولبون را به زانو درآورد.

 در همین زمان، امپراطور بویو، «تسو»، به تازگی قدرت زیادی یافته بود و مرزهای بویو را استحکام بخشیده بود.

شایعاتی نیز از حملات ارتش بویو به مرزهای گوگوریو، یوری را نگران کرده بود. جنگ با شین قدرت وی را تضعیف کرده بود و یوری دیگر نه توانایی جنگ داشت و نه سرمایه آن را، پس به ناچار برای صلح به بویو رفت تا با امپراطور تسو مصالحه کند.

 

 

در بویو، هیمیانگ با دیدن برادر کوچک تر خود، «هائی موهیول» متعجب شد. موهیول پسر کوچک یوری بود که اکنون طی حوادثی به خدمت تسو درآمده بود و قرار بود کشته شود. هیمیانگ شبانه به کاخ بویو حمله کرد و موهیول را نجات داد. وقتی این خبر به گوش امپراطور تسو رسید دستور داد تا هیمیانگ در مقابل او خودکشی کند تا برای حمله به بویو مجازات گردد ولی هیمیانگ نپذیرفت و دوباره به کاخ تسو حمله کرد، در جریان جنگ به جای تسو، بدل وی را کشت. بار دیگر تسو دستور داد تا هیمیانگ خودکشی کند و گرنه امپراطور یوری را خواهد کشت، هیمیانگ هم به ناچار مقابل چشمان تسو خودکشی کرد!

اما تسو به وعده خود عمل نکرد و در راه بازگرداندن یوری، گروهی را برای کشتن وی فرستاد.

در این جریان، یوری زخمی شد و کمی بعد در سال 18 میلادی در گانگ نائی از دنیا رفت.

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------


سلام سلام.به دوستداران تاریخ و فرهنگ کره! چطورید؟
خواستم با افتخار بهتون اعلام کنم که:


Skorea.ir افتتاح شد! "


اونجا رو خودم درست کردم و هدف از تاسیس اش محیا کردن محیطی خوشگل تر و جامع تر برای شما عزیزان است.

برخی از ویژگی های منحصر به فرد Skorea رو بهتون میگم که بدونید:

  • مطالب کامل تر نسبت به این وبلاگ
  • ویدیو های مختلف از سریال های تاریخی منتخب کره ای
  • بخش گالری عکس از تاریخ کره و سریال هاش
  • بخش مربوط به اطلاعیه های سفارت کره جنوبی در تهران
  • اطلاع رسانی در مورد مسابقات فرهنگی و علمی سفارت کره در تهران
  • و خیلی چیزهای دیگه :)

بذار از همه مهم تر رو اینجا بگم!

طرفداران Kpop و Kdrama کی اینجا داریم؟ معلومه خب، همه! بدوید بیاین Skorea که موسیقی و فیلم وسریال کره ای اونجا داریم :)


تا یادم نرفته بگم که اینستاگرام skorea رو هم دنبال کنید.

instagram.com/skorea.ir
  • amir nm
 
امپراطور دانگمیونگ سئونگ وانگ(گو جومونگ) (58 ق.م - 19 ق.م)؛
 
«"گو"جومونگ» که ابتدا نام خود را از خاندان «امپراطور گو موا» گرفته از زمانی که از "بویو" رفت و "گروه دامول" را احیا کرد در سرش راه پدرش یعنی مبارزه با ظلم و ستم "امپراطوری هان" در حق مردم کره در آن زمان و احیای ممالک "گوچوسان"(به اشتباه چوسان قدیم) که توسط امپراطوری هان اشغال شده بود، را می پروراند.
 
 
نقطعه ی عطف زندگی جومونگ زمانی است که او با «سوسانو» دختر «گوموسیو دانگون»(یون تابال)، امپراطور ایالات متحده "جولبون"، آشنا می شود.
 
 
جومونگ و سوسانو برای هدف والای جومونگ متحد می شوند و در ابتدا به پیشنهاد سوسانو،جومونگ گروه دامول را از "کوهستان بونگی" به "گیرو" پایتخت جولبون می آورد.رؤسای قبایل جولبون از بیم امپراطوری هان با آمدن گروه دامول به کشورشان مخالفت می کردند و همین موضوعات سبب درگیری های زیادی بین گیرو و دیگر قبایل جولبون گشت. سرانجام در سال 37ق.م با مرگ یون تابال، جومونگ با موضع قدرت بیشتری توانست همه 4 قبیله دیگر جولبون یعنی "بیریو، گوانا، یوانا، هوانا" را با خود متحد سازد و به فرمانداری "هیون توگون(زوانتو)" حمله کند و پس از فتح اولین فرمانداری امپراطوری هان، امپراطوری جدید خود را با نام "گوگوریو" پایه گذاری کند.
 
 
جومونگ سپس امپراطور« دانگمیونگ سئونگ وانگ» نام گرفت!
در سال 34 ق.م پس از ساخت دربار امپراطوری در گیرو، نام پایتخت گوگوریو، "جولبون سئونگ" قرار داده شد.
 
در سال 19 ق.م همسر اول امپراطور دانگمیونگ، «یه سویا» و پسرش از بویو گریختند و خود را به گوگوریو رساندند.
 
 
امپراطور دانگمیونگ پس از جنگ ها و تلاش های فراوان و متحد کردن امپراطوری بویو با خود توانست آخرین فرمانداری امپراطوری هان در شبه جزیه کره یعنی فرمانداری "لیودونگ" را تسخیر کند و سرانجام به رویای خود یعنی بازپس گیری ممالک گوچوسان برسد.
 
 
در همان سال سوسانو همسر دوم امپراطور به خاطر اینکه مبادا برای قدرت بین شاهزاده های امپراطوری در آینده ، جنگی سر بگیرد پس از گفتگو با امپراطور تصمیم به ترک گوگوریو گرفت. او به همراه دو پسرش و عده ایی از مردم به سرزمین های جنوبی کره(سئول امروزی) مهاجرت کرد.
بعد از این ماجرا دانگمیونگ پسر خود «یوری» را ولیعهد معرفی کرد.
چندماه بعد بانو یه سویا به دلیل بیماری ریوی از دنیا رفت. جومونگ نیز مدتی بعد به دلیل زخم شمشیر زهرآلود که در یکی از جنگ هایش با امپراطوری هان به دستش خورد بود از دنیا رفت.
جومونگ در زمان مرگ تقریبا 40 سال داشت!(توی این سن وسال عجب کارای بزرگی کرد)(زندگی کوتاه نیست!، ما کوتاهی میکنیم)
بعد از مرگ امپراطور دانگمیونگ، شاهزاده یوری پدرش را در قبری هرمی شکل در جولبون دفن کرد و پس از مرگ به او لقب «چومو سئونگ وانگ» را اهدا نمود.

افسوس که فرمانده جومونگ های تاریخ خیلی کم بودند...

افسوس که مرگ هم هست.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام سلام.به دوستداران تاریخ و فرهنگ کره! چطورید؟
خواستم با افتخار بهتون اعلام کنم که:


" Skorea.ir افتتاح شد! "

اونجا رو خودم درست کردم و هدف از تاسیس اش محیا کردن محیطی خوشگل تر و جامع تر برای شما عزیزان است.

برخی از ویژگی های منحصر به فرد Skorea رو بهتون میگم که بدونید:

مطالب کامل تر نسبت به این وبلاگ
ویدیو های مختلف از سریال های تاریخی منتخب کره ای
بخش گالری عکس از تاریخ کره و سریال هاش
بخش مربوط به اطلاعیه های سفارت کره جنوبی در تهران
اطلاع رسانی در مورد مسابقات فرهنگی و علمی سفارت کره در تهران
و خیلی چیزهای دیگه :)

بذار از همه مهم تر رو اینجا بگم!

طرفداران Kpop و Kdrama کی اینجا داریم؟ معلومه خب، همه! بدوید بیاین Skorea که موسیقی و فیلم وسریال کره ای اونجا داریم :)


تا یادم نرفته بگم که اینستاگرام skorea رو هم دنبال کنید.

instagram.com/skorea.ir
  • amir nm

 

" امپراطوری گوگوریو" توسط امپراطور «دانگمیونگ»، شاهزاده پیشین بویو در سال 37 ق.م پس از تصرف فرمانداری "هیون توگون" (زوانتو)، به منظور بازپس گرفتن ممالک «چوسان قدیم» برپا شد.

علاوه بر «جومونگ»، «امپراطوریس سوسانو» همسر وی نیز که مدتی رئیس قبیله «جولبون» بود، در تاسیس گوگوریو نقش عمده ای داشت.

جومونگ با احیای ارتش «دامول» به کمک فرماندگانی همچون: «اویی»، «ماری»، «هیوبو»، «چوسا»، «موگول»، «موکاک»، «بوبانو» و «بوویئوم» ابتدا در کوهستان "بونگی" ساکن شد و برای تصرف تصرف سرزمین های چوسان قدیم فعالیت می کرد اما مدتی بعد به پیشنهاد سوسانو، رئیس جولبون به گیرو آمد و پس از متحد نمودن جولبون و فتح هیون توگون، امپراطوری گوگوریو را در جولبون تاسیس نمود.

امپراطوری گوگوریو 705 سال تحت حکومت 28 امپراطور پابرجا بود! تا اینکه سرانجام توسط ارتش های متحد امپراطوری های" تانگ و شیلا " نابود شد.

خدای اصلی مردم گوگوریو «پرنده سه پا» محسوب می شد اما آنها خدایان دیگری نیز داشتند که در خدمت پرنده سه پا بودند از جمله آنها: «اژدها آبی، ببر سفید، پرنده قرمز و لاک پشت سیاه»

در سال 372 میلادی برای اولین بار "بوداگرایی" در گوگوریو رسمیت یافت!

 

  • سرگذشت «امپراطوران گوگوریو» به زودی در "باستان شناس" منتشر خواهد شد!
  • ازآن جایی که اکثرا مخاطبان، سریال جومونگ را دیده اند لذا از زیاده گویی پرهیز کردم.
  • amir nm