امپراطور میچئون وانگ(گو ایول بول)(331–300 م)؛
پس از آن که «امپراطور بنگسانگ»، برادرش «گو دول گو» را محکوم به خودکشی نمود و خانواده وی را دستگیر کرد، پسر او «گو ایول بول» از زندان گریخت تا زندگی خود را نجات دهد، سپس به عنوان خدمتکار یک فرمانده محلی مسئول سنگ انداختن در تالابی بود که شب ها صدای قورباغه هایش، فرماندار را اذیت می کرد. گوایول بول، کمی بعد از آن جا گریخت و با یک بازرگان نمک آشنا شد، بازرگان نیز او را به عنوان مدیر گروه تجاریش منصوب نمود، با این حال نظارت بر تجارت نمک کاری دشوار بود. پس از آن که وزیران «گوگوریو» در سال 300م. به رهبری وزیر اعظم «چانگ جو ری»، علیه امپراطور بنگسانگ کودتا کرده و او را محکوم به خودکشی نمودند، شورای وزیران محل استقرار گوایول بول را یافته و نزد او رفتند. سرانجام با اصرار چانگ جو ری، گوایول بول به پایتخت گوگوریو یعنی شهر "هوان دو" آمد و با نام امپراطور «میچئون وانگ» به تخت نشست. میچئون در ابتدای حکومت خود مرزهای گوگوریو را استحکام بخشید و ارتش را قدرتمند نمود. دو سال بعد "سلسله ژین" منقرض شد و نظامیان گوگوریو مرزهای این خطه را تا لیودونگ و فرمانداریهای چین پیش بردند. در سال 302م ، میچئون فرمان حمله به "زوانتو" را صادر نمود. 11سال پس از آغاز جنگ بین گوگوریو و زوانتو، فرماندارای "لی لانگ" و سال بعد فرمانداری "دای فنگ" به تصرف گوگوریو درآمد. فتح این دو فرمانداری زمینه را برای تصرف "سئوان پیونگ" در لیودونگ نیز فراهم کرد، اما قوم «مورونگ بو» با حملات خود به لیودونگ، شادی این پیروزی را به غم بدل کردند. میچئون ناچار نامه ای به سران قبایل شیانبی نوشت و از آنان خواست با او علیه مورونگ بو متحد شوند، اما این اتحاد کاری از پیش نبرد.
در سال 314م امپراطورمیچئون فرزند خود،« گو سایو » را به عنوان ولیعهد معرفی کرد.
در سال 319م در جریان نبرد بین گوگوریو و مورونگ بو، «یه اِنوجا» فرمانده ارتش گوگوریو به اسارت مورونگ بو درآمد. این واقعه جنگ بین دو ملت را تشدید نمود و در حالی که مدام به مرزهای یک دیگر یورش می بردند، هیچ کدام کاری از پیش نبردند.
امپراطور میچئون وانگ در سال 331م از دنیا رفت و در «میچئون وون» دفن گردید.
12سال بعد در دوران حکومت « امپراطور گگوگوون»، بقایای جسد او توسط مهاجمان" ایالت فورمریان از شیانبی چین" از قبر بیرون آورده و به عنوان خونبها نزد آنها نگه داشته شد.