امپراطور یوری وانگ (هائی یوری)
امپراطور یوری وانگ (هائی یوری) (19 ق م - 18 م)؛
گویوری پسر «امپراطور دانگمیونگ(جومونگ)» و بانو «یه سویا»، پس از مرگ پدرش زمامدار «گوگوریو» شد.
او با امپراطور شدن نام خاندان سلطنتی را که "گو" بود به "هائی" تغییر داد.
امپراطور یوری شخصی شجاع بود ولی مقتدر، نه!
او در ابتدای حکومت خود پایتخت را از "جولبون سئونگ" به "گانگ نائی" منتقل نمود.
یوری، امپراطوری عیاش و دائما به دنبال شکار و تفریح خود بود و به همین دلایل بود که «هیوبو» وزیر دربار که از نخستین یاران امپراطور دانگمیونگ بود از مقام خود استعفا داد.
سایر یاران وفادار امپراطور دانگمیونگ نیز کم کم از پیرامون یوری پراکنده شدند و تنها «اویی» و «بوبانو» تا پایان عمر به او خدمت کردند!
در سال 9میلادی به دنبال قدرت گرفتن "سلسله شین" و فتح "چانگ آن" توسط این سلسله، «وانگ مانگ» امپراطور شین، در همان سال به منظور اتحاد با کشور گوگوریو، سفیری را به گانگ نائی فرستاد اما یوری، نامه وی را پاره کرد و ارتش را به سمت "چانگ آن" حرکت داد._()_
در جریان این نبردها، یوری مدت زیادی از پایتخت دور بود. همین غیبت طولانی یوری، رؤسای (بی شرف و نمک نشناس) قبایل «جولبون» را تحریک کرد تا امپراطور یوری را کشته و خودشان قدرت را بدست بگیرند. در همین حین رئیس قبیله بیریو که پیر رؤسا بود به طور مرموزانه ای خود را از نقشه کودتا کنار کشید(آدم محتاطی بود) اما سایر رؤسا با فرستادن سفیری همراه با مقادیری غلات و تجهیزات به اردوگاه یوری سعی داشتند امپراطور را در حالی که مشغول استراحت است به قتل برسانند. البته نقشه آنها تا حدودی انجام شد و خنجر سفیر سینه یوری را شکافت اما یوری (با حضور به موقع دکتر سمیعی) نجات پیدا کرد و زخمش به مرور خوب شد.
به دنبال ماجرای ترور یوری، رؤسای جولبون شایعاتی مبنی بر مرگ وی بر سر زبان ها انداختند.
«هائی هیمیانگ» پسر بزرگ یوری و ولیعهد وی که از شورش می هراسید، بزرگان گوگوریو و هواداران پدرش را فراخواند(یاد راب استارک می افتم) تا از شورش جلوگیری کند اما مدتی بعد ارتش رؤسای قبایل به بهانه انتخاب امپراطور جدید و نپذیرفتن ولیعهدی هائی هیمیانگ به سمت گانگ نائی حرکت کرد. در بحبوحه سقوط گانگ نائی، امپراطور یوری وانگ سررسید و با ارتش خود، قوای جولبون را به زانو درآورد.
در همین زمان، امپراطور بویو، «تسو»، به تازگی قدرت زیادی یافته بود و مرزهای بویو را استحکام بخشیده بود.
شایعاتی نیز از حملات ارتش بویو به مرزهای گوگوریو، یوری را نگران کرده بود. جنگ با شین قدرت وی را تضعیف کرده بود و یوری دیگر نه توانایی جنگ داشت و نه سرمایه آن را، پس به ناچار برای صلح به بویو رفت تا با امپراطور تسو مصالحه کند.
در بویو، هیمیانگ با دیدن برادر کوچک تر خود، «هائی موهیول» متعجب شد. موهیول پسر کوچک یوری بود که اکنون طی حوادثی به خدمت تسو درآمده بود و قرار بود کشته شود. هیمیانگ شبانه به کاخ بویو حمله کرد و موهیول را نجات داد. وقتی این خبر به گوش امپراطور تسو رسید دستور داد تا هیمیانگ در مقابل او خودکشی کند تا برای حمله به بویو مجازات گردد ولی هیمیانگ نپذیرفت و دوباره به کاخ تسو حمله کرد، در جریان جنگ به جای تسو، بدل وی را کشت. بار دیگر تسو دستور داد تا هیمیانگ خودکشی کند و گرنه امپراطور یوری را خواهد کشت، هیمیانگ هم به ناچار مقابل چشمان تسو خودکشی کرد!
اما تسو به وعده خود عمل نکرد و در راه بازگرداندن یوری، گروهی را برای کشتن وی فرستاد.
در این جریان، یوری زخمی شد و کمی بعد در سال 18 میلادی در گانگ نائی از دنیا رفت.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
سلام سلام.به دوستداران تاریخ و فرهنگ کره! چطورید؟
خواستم با افتخار بهتون اعلام کنم که:
" Skorea.ir افتتاح شد! "
اونجا رو خودم درست کردم و هدف از تاسیس اش محیا کردن محیطی خوشگل تر و جامع تر برای شما عزیزان است.
برخی از ویژگی های منحصر به فرد Skorea رو بهتون میگم که بدونید:
- مطالب کامل تر نسبت به این وبلاگ
- ویدیو های مختلف از سریال های تاریخی منتخب کره ای
- بخش گالری عکس از تاریخ کره و سریال هاش
- بخش مربوط به اطلاعیه های سفارت کره جنوبی در تهران
- اطلاع رسانی در مورد مسابقات فرهنگی و علمی سفارت کره در تهران
- و خیلی چیزهای دیگه :)
تا یادم نرفته بگم که اینستاگرام skorea رو هم دنبال کنید.
instagram.com/skorea.ir